سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی ها


                                       پرنده

                               نشسته روی دیوار

                           گرفته یک قفس به منقار

 

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 89/6/29ساعت 1:28 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

دلم را ورق می زنم

به دنبال نامی که گم شد

در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی

به دنبال نامی که من .... 

-من شعر هایم که من هست و من نیست-

به دنبال نامی که تو ...

-توی آشنا-ناشناس تمام غزل ها -

به دنبال نامی که او ...

به دنبال اویی که کو

                            ((قیصر امین پور))


نوشته شده در شنبه 89/6/27ساعت 5:2 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

خسته  ،  شکسته   ،  دل بسته

            من هستم ، من هستم ، من هستم

     از این فریاد ، تا آن فریاد ،سکوتی نشسته است

  لب بسته در دره های سکوت سر گردانم

              من میدانم،من میدانم،من میدانم

جنبش شاخه ای

       از جنگلی خبر میدهد

                         در خاموشی نشسته ام

                                 خسته ام    

                           در هم شکسته ام          

                                   من      

                               دلبسته ام

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/25ساعت 11:30 صبح توسط rojhin نظرات ( ) |

 

 

 

خداوندا نگذار از تو فقط نامت را بدانم و نگذار که از تو تنها مشق کردن اسمت را به یاد داشته باشم،همواره در من جاری باش،همانگونه که خون در رگهایم جاری است،

خداوندا از تو میخواهم که هرگز در بیابان هولناک زندگی،تنها و بی یاور رهایم نسازی از تو میخواهم که در کوره راه پر پیچ و خم زندگی تنهایم نگردانی که همواره محتاج وجودت میباشم.....

.......آمین........


نوشته شده در چهارشنبه 89/6/24ساعت 2:11 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

پیرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود

دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت

وقتی به ایستگاه رسیدند، پیرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت

می دانم از این گل ها خوشت آمده است. به زنم می گویم که دادم شان به تو

گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذیرفت و پیرمرد را نگاه کرد

که از پله‏ های اتوبوس پایین می رفت و وارد قبرستان کوچک شهر می شد

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/6/24ساعت 12:24 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

- بیهوده متاز که مقصد خاک است

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن

- نماز وقت خداست انرا به دیگران ندهیم

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

- هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست

- دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است

- تنها موقعی حرف بزن که ارزش سخنت بیش از سکوت کردن باشد

- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، کسی است که در سین?‌خود ، قلبی کودکانه داشته باشد

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی

- یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها. کی بماند برگ کاهی در میان بادها

- دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

- نگاه ما به زندگی و کردار ما تعیین کننده ی حوادثی است که بر ما می گذرد

- هیچوقت نمی‌توانید با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشارید

- کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی ... نه حاشیه ای از یاد رفتنی

- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

 

 


نوشته شده در دوشنبه 89/6/22ساعت 2:44 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

                          

                             عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت

                        صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت



عیدتون مبارک

عید رو به شما دوستا ی خوبم تبریک میگم
و به پدر و مادر عزیزم و برادر کوچولوم          
و جا داره به دایی کوروش هم یه تبریک مخصوص بگم


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/18ساعت 8:50 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

   1   2      >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت